نامه ای به محمدامین جونم!
سلام داداشی! الان ساعت 12:12 دقیقس و من دارم از بی خوابی میمیرممم شیطونی بالاخره چهارشنبه ی دوهفته ی گذشته راه افتادی! 10 تا هم دندون در آوردی! پنج تا بالا و پنج تا پایین! گرچه 3تاشون آسیابن!!! الان دیگه ما روزگار نداریم از دست جنابعالی مامانی همه ی کابینتارو با کش به هم بسته تا شما بازشون نکنی و ظرفا رو درنیاری و نشکنی داداشی گل من خیلی ناز و شیطون شدیا! تا یه لحظه ازت غافل میشن باید کلی دنبالت بگردن تا پیدات کنن و خرابکاریهات که دیگه بماند...! آخ آخ داداشی کاش میذاشتی روزا درس بخونم. الانا مجبورم به خاطر حفظ جون کتابام تا تو میخوابی درسو شروع کنم که توام 8-9 میخوابی و درسای منم میمونه برای آخرشب من برم بخوابم که ...
نویسنده :
آبجي مهديه
0:21